سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردى را دید که براى زیان دشمن خویش مى‏کوشید و به خود زیان مى‏رسانید بدو فرمود : ] تو کسى را مانى که به خود نیزه‏اى فرو برد تا آن را که پس وى سوار است بکشد . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

- گفتم یکی از اصحاب فتنه بدلیل شکست نقشه هایشان دچار غصه وفشار های عصبی شده است .
گفت  : غصــّه را کــم در دلت انبــار کــن
سینه را از غصّــه کــم غمبارکـن
می شود باسکته ای کارت تمام
خــر بیــار و بـاقلــی را بــار کــن

2- گفتم  یکی از کسانی که فرزندانش را برای براندازی نظام بسیج کرده بود ، از ترس محاکمه وزندان فرزندانش غمباد گرفته است .
گفت : خوشا آنان که درآنسو دانشجو ندارند
دوتا اینــسو یکی آنـــسو ندارند
که از حول و ولا غمــــباد گیرند
چو من همسر و اولادی نادان  ندارند

3- گفتم  زبان حال کاندیدای شکست خورده از آرای باطله چگونه است .
گفت : از آن روزی شـروع شـد شور بختم
که افتاد شور تخت دولت وشاهی به جانم 
رود این شور بختی هــی بــه بـالا
نمــی دانـم بسوجم یـا بساجم !

4- گفتم ابولجاج از اینکه بواسطه خیانت وی چندین نفر کشته شده اند ، خودرا سرزنش نمی کند !
گفت : به زر نخریده ای جان را از آن قدرش نمی دانی
که هندو باز نشناسد متاع رایگانی را.

5- گفتم عالیجناب خاکستری پوش از وضعیت پیش آمده و شکست یارانش وهدر رفتن سفارشهایش کفری است.
گفت : ز بس هی این طلسم را فوت کردم
همه اطرافیان را پود کردم 
ندیدم لحظه های خوب وخوش را 
زدست این ابو من غوز کردم

6- گفتم نقل است پدر پسر فراری زندگی زاهدانه ای دارد !
گفت غـذایش را بجــــز جوجو ندیــدم
به زیر پاش به جز ابریشم  یک زیلــو ندیــدم
درون خانـه اش را هرچه گشـــتم
به غیـر از گنج و آه مظلوم من ندیــدم

7- گفتم ابوفتنه هر بار با اراجیفی که می گوید ، خودش را از مردم دورتر می کند !
گفت باید که شیوه‌ی سخنش را عوض کند
شد، شد، اگر نشد، دهنتش را عوض کند
گاهی برای خواندن یک بیانیه لازم است
روزی سه بار پوشکش را عوض کند
از هر سه فتنه که در آن بیان آمده است
باید که  مسیر راست را به بیراهه عوض کند
در راه اگربه مردم بازار گذرش افتادست 
این‌بار شکل رفتنش را به مسیر دگر عوض کند
باید پس از جفتک زدن در برابر مردم 
برای جبران خطا پالانش را عوض کند
درست که مردم چراغ خانه اش را شکسته‌اند
باید به جای چراغ پرده های فکرش را عوض کند
عمری به راه دین در نوبت آبرو نشسته‌بود
امروز باید بی نوبت لنگش را عوض کند
می گفت با من برادران بسیج خو ب نیستند
باید که اصحاب ویارانش را عوض کند
دارد قطار عمر کجا می‌برد ورا؟
یارب! عنایتی! تا گور را  افتتاح کند
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور می‌شود راه مردن را عوض کند
دستی به گذشته و دستی به آرزوی دراز
باید که پیرهنش را با کفن عوض کند.

8- گفتم موسوی به شدت از خاتمی وبازی رفت وبرگشتش ناراحت است !
گفت مرا ان شب مچل کردی و رفتی
رقیبم را بغل کردی و رفتی
مرا اهل دوا و چای پر رنگ
مرا اهل غزل کردی و رفتی

9- گفتم ابوفتنه در انتخابات قول هایی داده بود که اگر به دولت برسد انجام بدهد !
گفت گر به دولت راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم
می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم
مشکلات شهرتان را رتق و فتق
پشت میز و پشت فرمان می کنم
کوچه های تنگ را هر شب فراخ
هرچه بن بست است دالان می کنم
چاله های شهر را چاه عمیق
هرچه دالان را خیابان می کنم
هرکه دولت شد فقط این کرد و رفت
من اگر دولت شوم آن می کنم
مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم
تا لج محمود در آد  
نفت را فالفور ارزان می کنم
شاعران خوش ذوق را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم
کارگردان های با احساس را
می برم لندن مهمان عمم می کنم
تا که پررو نق شود گردشگری
ایران را شهر ارواح می کنم
اجناس از ینگه دنیا می خرم
الغرض این می کنم آن می کنم
می شوم هر شب سوار مرسدس
هر چه در راه است تماشا می کنم
کشور از اجناس لوکس پر می کنم 
دیدنی ها را فراوان می کنم
تا که کار خلق فورا حل شود
نور چشمی هارا دوچندان می کنم 
کشور را همه رایانه ای
کارها را سهل و اسان می کنم
گر رقیبانم به من فرصت دهند
چاره ی کمبود فتنه می کنم
می کنم دوستی با اهل یهود
من اوبامارا با خود همراه می کنم
هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم
می فروشم من تنب کوچک به عرب 
پول آن را خرج اعطینا  می کنم
یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های برج ایفل می کنم
مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان بره بریان می کنم
هم صدایی هم دلی هم زیستی
با تمام دشمنان اهل ایران می کنم .

10- گفتم ابوفتنه بعد از اینکه در انتخابات رای نیاورد و آبروی نداشته را نیز برباد داد ، اولین کارش نوشتن وصیت نامه بود .
گفت : بعد مرگم نه به خود زحــمت بسیار دهید
نه به من بر سـر گور و کفن آزار دهید
نه پی گورکن و قاری و غسال رویـــد
نه پی سنگ لحد پــول به حجار دهید
به که هر عضو مرا از پس مرگــم به کسی
که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید
این دو چشمان قوی را به فلان چشــم‌چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید
وین زبان را که خداوند زبان‌بـازی بود
 به فلان هوچی رند از پی گفتـار دهید
کله‌ام را که همه عمـــر پر از گچ بوده‌است
پاک تحویل اوستااصغر گچکار دهیــد
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیـــاه
به فـــلان سنگ‌تراش سر بازار دهید
چانه‌ام را به فلان زن که پی وراجی است
معده‌ام را به فلان مرد شکمخوار دهید
در سر سفره خورَد فاطمـه، بی‌دندان، غم
به  که دندان مرا نیز بــدان یار دهید !


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 89/10/24:: 6:48 عصر     |     () نظر